کجا می روی اروند؟بایست!

فرزندم رامجال استراحت بده...توبهتر از من مادری کردی...پدری کردی...حالا هم شدی آرامگاه ابدیش!

تورا به خدا بایست!بگذار حسینم بخوابد...من لالایی می خوانم..توارام تکانش بده..

کجا می روی اروند؟کمرم خمیده..می دانی ..تا به این جا می رسم به چادرسیاهم می خندند..به حرف زدنم..به آرام وخرامان خرامان راه رفتنم می خندند!

اما...سعی می کنم مثل تو باشم..اعتنایی نمی کنم..خنده هایشان اهمیتی برایم ندارد..اینکه می خندند به اشک هایی که به سیمای زلال تو می ریزم..مهم نیست!

اماچندوقتیست..فراموششیشان کمرم را خم کرده!می گویند من آلزایمر گرفته ام،اما من هنوز همه چیز یادم است!یادم است که با حسین می نشستیم توی حیاط و اوبرایم کتاب ولایت فقیه اما را می خواند..یادم است که چطورجلوی آینه می ایستاد ...موهایش راشانه می کرد..یادم است به خدا! یادم است توبودی..ازهمان موقعی که تازه اسم خودم رایاد گرفته بودم... تا حالا که دیگر چیزی به ایستادنم نمانده وتوهنوز می روی..هنوز درحال رفتنی!

کجا می روی دوست قدیمی؟بگذار حسینم کمی بخوابد..یادم هست از وقتی جنگ شروع شد دورچشمهایش گود افتاده بود..قربان شکل ماهش بروم..بدجورلاغر شده بود!بعدمدت ها که می آمدتانیمه های شب بیدار می ماند وبرایم دردودل می کرد..:مادر..توپ وتفنگ به خدا برایم عددی نیستند..ترکش ها برایم مدال افتخارند اما بی بصیرتی آزارم می دهد!تانیمه های شب بیدار می ماند و می گفت از دل تنگش..که مدت ها بود آرام وقرار نداشت از بی چشم ورویی بعضی ها..

یادت هست اروند؟یادت هست چطورکنارت می نشستیم وسعی می کردیم ستاره هارا از روی صورت شفافت بچینیم؟؟می دانم که یادت هست..چون یادت هست توباید بمانی!باید بمانی وبه این ها بگویی که حسینم چه می خواست!بگویی که دیگر آسمان شهرمان ستاره ای ندارد....تورا به خدا بمان اروند!

دلم عجیب گرفته از این جماعتی که آدمیت را..اسلام را یادشان رفته وآنوقت به من می خندند ومی گویند پیرزن فراموشی گرفته!پسرش غرق شده!

من که صدایم نمی رسد تورا به خدا دادبزن!بگو حسین زنده است!بگوشمایید که غرق بدبختی وبی بصیرتی شده اید..تورا به خدا دادبزن...حسین بیدار است..

به هرکجا می خواهی برو..فقط فرار کن از این جا..

برو اروند !برو...

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: